روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

اولين روز مدرسه

امروز صبح روژين ساعت 6.30 از خواب بيدار شد باهم صبحانه خورديم و رفتيم مدرسه . دبستان غيرانتفاعي دانش تهرانسر سال چهارم ابتدايي با مديريت خانم كسائيان و معاونت خانم فرجي . ساعت 7.30 بچه ها مرتب پشت خط صفشون ايستادند روژين چهارم شقايق ايستاده بود بعد از صحبت كردن مدير مدرسه و معرفي اولياء مدرسه از بچه ها پذيرايي شد و مدير مدرسه همه بچه ها را بعد از دادن يك شاخه گل داودي  از زير قران رد كرد. كلاس روژين طبقه دوم آخر سالن سمت چپ بود رفتم از كلاسشون فيلم گرفتم و از روژين عزيزم با همكلاسيهاش عكس گرفتم  . دخترگلم خيلي خوشحال بود كه مي خواد بره مدرسه سال پيش احساس ناراحتي مي كرد كه دوستاش رو تو مدرسه شهداي معلم از دست داده اما امسال از...
1 مهر 1392

روز چهارم مسافرت مشهد

صبح روز ٢٥ساعت ٣.٥از خواب بيدار شديم و رفتيم حرم چون بعد از ظهر بايد برمي گشتيم تهران . خلاصه همراه با روژين عزيزم و باباييش رفتيم حرم ، حياط حرم خيلي قشنگشده بود همه جارو چراغوني و گلبارون كرده بودند در ايون طلا رو بسته بودند و مقابلش گلبارون شده بود . مشهد رو تابحال اينقدر شلوغ نديده بودم . داخل من و روژين عزيزم رفتيم داخل حرم  به سختي يه جا براي نماز خوندن پيدا كرديم و براي اينكه تصميم داشتم روز آخري دستم رو به زري بزنم با روژين جون توافق كرديم كه نماز جماعت نخونيم داخل حرم مونديم بعد از اينكه درها بسته شد براي نماز جماعت، به روژين عزيزم گفتم از جاش تكون نخوره عسل مامان خيلي دوست داشت كه بياد و دست به زري بزنه اما جمعيت زياد بود و نم...
27 شهريور 1392

روز سوم مسافرت مشهد

صبح روز ٢٤ساعت 8 از خواب بيدار شديم و بعد از صبحانه خوردن برگشتیم تو اتاقمون و سه تایی مون خوابیدیم اما من زودتر بیدارشدم و رفتم حرم به امید اینکه دستم به حرم بخوره رفتم داخل و جلوی جلو نماز جماعت رو خوندم و منتظر شدم درحرم باز بشه تا برم داخل اما متاسفانه بخاطر تولد امام رضا می خواستند داخل حرم رو شستشو بدن و گلبارون کنند خلاصه برگشتم خونه و روژین وقتی فهمید گفت چون منو با خودت نبردی خدا هم اجازه نداده که تو دست به زری بزنی خیلی ناراحت شدم از اینكه عشقم و امید به زندگیم رو با خودم نبردم که زیارت کنه . از اینکه اینقدر اعتقاد داشت خوشحال بودم . رفتیم ناهار خوردیم و بعد از ناهار رفتیم باغ وحش مشهد و از اونجا هم رفتیم طرقبه توی باغ وحش به روژین...
27 شهريور 1392

روذ دوم مسافرت مشهد

صبح روز 23 ساعت 8 از خواب بيدار شديم و بعد از صبحانه خوردن رفتيم حرم ولي اصلا حال خوبي نداشتيم وقتي وارد حرم شديم روژين و باباي روژين شروع به گريه كردند نمازمون رو تو حرم با جماعت خونديم عسل مامان و بابايي با اون شكل نوراني كه گرفته بود كنار من ايستاده بود و دعا مي كرد و نماز مي خوند خيلي سعي كرديم به زري حرم دست بزنيم اما موفق نشديم خلاصه بعد از نماز جماعت رفتيم بيرون و با بابايي روژين تو حياط حرم قرار گذاشته بوديم خلاصه باهم اومديم بيرون رفتيم ناهار خوريم و بعد از ناهار رفتيم كوهسنگي اونجا خيلي خوش گذشت البته كه توي پاركش جيگر گوشه مامان و بابايي گم شد هرچي دنبالش مي گشتيم پيداش نمي كرديم من حالم بد شده بود و گريه ام گرفته بود وقتي كه پيدا...
27 شهريور 1392

مسافرت مشهد

جمعه ٢٢ شهریور من به همراه روپین عزیزم و بابایی روپین مسافرت کردیم به مشهد ساعت ٢.٤٥ پرواز داشتیم و از ساعت ١.٣٠ تو فرودگاه بودیم روپین جیگر مامان و بابایی اولین باری بود که سوار هواپیما می شد واسه همین تند و تند سئوال می کرد و دوست داشت زودتر سوار شه تا ببینه چه جوریه وقتی سوار هواپیما شدیم باسئوالهایی که می کرد ما خندمون گرفته بود و از خوشحالی اینکه که روژین چقد خوشحاله احساس می کردم تپش قلب گرفتم و دوست داشتنم چند برابر شده . اولش گرما اذیتش می کرد اما بعد که هواپیما بلند شد آروم آروم خنک شد و هی وضعیت داخل هواپیمارو واسه ما شرح می داد ساعت ٤.٣٠ رسیدیم فرودگاه مشهد بعد هم رفتیم هتل بعد از اینکه جابجا شدیم اولین کاری که کردیم رفتیم حر...
27 شهريور 1392
1